جدول جو
جدول جو

معنی شناسایی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

شناسایی کردن
لتحديدٍ
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شناسایی کردن
Identify
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شناسایی کردن
identifier
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شناسایی کردن
识别
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
شناسایی کردن
tanımlamak
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شناسایی کردن
identifizieren
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
شناسایی کردن
ідентифікувати
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شناسایی کردن
identyfikować
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
شناسایی کردن
شناخت کرنا
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
شناسایی کردن
শনাক্ত করা
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
شناسایی کردن
ระบุ
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
شناسایی کردن
kutambua
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شناسایی کردن
識別する
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شناسایی کردن
identificar
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شناسایی کردن
לזהות
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
شناسایی کردن
식별하다
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
شناسایی کردن
идентифицировать
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
شناسایی کردن
पहचान करना
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
شناسایی کردن
identificeren
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
شناسایی کردن
identificar
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شناسایی کردن
identificare
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شناسایی کردن
mengidentifikasi
تصویری از شناسایی کردن
تصویر شناسایی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ /خِ کَ دَ)
تعریف کردن. (فرهنگ فارسی معین). تعریف. (یادداشت مؤلف) ، شناساندن. (فرهنگ فارسی معین) : تعریف، شناسا کردن. (منتهی الارب) : استاد رودکی گفته است و زمانه را نیک شناخته است و مردمان را بدو شناسا کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55).
شناسا کن به حکمتهای خویشم
برافکن برقع غفلت ز پیشم.
نظامی.
اوست که ترا به خود شناسا کرده است. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شناسا کردن
تصویر شناسا کردن
شناساندن، تعریف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانایی کردن
تصویر نانایی کردن
(کودکان) بزن و بکوب و رقص کردن و آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار